خون آشام عزیز (57)

بچه ها خسته و کوفته هلاک شده برگشتن. انگار هیچی گیرشون نیومده بود کل کیمچی ها رو خوردن...
تهیونگ : دوباره غذای خوشمزهههه..
جیمین : این کیمچی بهترین کیمچی ای هست که خوردم.
جونگکوک : امتحان رو چیکار کردین..
جیمین و تهیونگ : ریدیم...
جیمین : سوالات اصلا انگار از تو کتاب نبود.. به شدت سخت..
تهیونگ : من راحت حالشون کردم آسون بود ولی 20بدون صفر میارم..
جونگکوک : تو خیلی خوندی 20 رو شدی..
جیمین : من لای کتابم باز نکردم اصلا چرا میرم مدرسه وقتی هیچی نمیخونم..
تهیونگ : پس چطوری 20 میشی..
جیمین : ببین من یه گرگینم جهان دیدم..
جونگکوک : نکشیمون جهان دیده..
تهیونگ : پس میخوای بگی همه چیزو خودت میدونی؟ من گلوم پاره شد بهت بفرمونم این چیه اون چیه..
جیمین : جیهونم کو..؟
جونگکوک : خوابه..
جیمین : خوش گذشت بهت؟ جیهون عذیت نکرد؟
جونگکوک : عذیت یکم کرد ولی خوش نگذشت بچه داری خیلی آزار دهندست.. فردا من نگهش نمیدارماا کار دارم میخوام برم..
جیمین : فردا ما مدرسه داریم کسی نی از جیهون مراقبت کنه بازم باید تحویلش بگیری.. آفرین.. جبران میکنم برات..
جونگکوک : یاااااا.. من مگه پرستار بچم.. من یه خون آشام با یه زندگی بی نقص بودم که اونم ازم گرفتین..
جیمین : به ما چه..
جونگکوک : من میرم بخوابم.
جیمین : شب خوش بابا جونگکوک.. (خنده ریز)
جونگکوک : خفه..
جیمین : بابا کوکییی.. (خنده بلند)
جونگکوک: ساکت شو..
تهیونگ : عذیتش نکن..
رفتم خوابیدم ساعت 12 شب از خواب پریدم بازم کابوس دیدم جیمین و جیهون خواب بودن اما تهیونگ نبود. رفتم توی سالن تهیونگ رو کاناپه سرش تو گوشی بود...
جونگکوک : هنوز بیداری؟
تهیونگ : بیدار شدی؟..
جونگکوک : آره..
تهیونگ : حالا که تو هم بیداری میای بریم یکم قدم بزنیم؟
جونگکوک : باشه بریم هوا خوری..
سویشرتمو پوشیدم و باهم رفتیم قدم بزنیم. داشتیم قدم میزدیم و حرف میزدیم...
تهیونگ : یه سوال میتونم بپرسم..
جونگکوک :بگو..
تهیونگ : تو از اول عمرت خون آشام بودی یا اینکه یه زمانی یه انسان بودی..
جونگکوک : من هیچی از اینکه قبلا چی بودم یا چطوری بودم یا کجا بودم یادم نمیاد..از وقتی کوچیک تر بودم هیچ خاطره ای ندارم...
تهیونگ : یعنی فراموشی گرفتی؟
جونگکوک : مطمئن نیستم اینطور باشه..
تهیونگ : صحیح..
جونگکوک : فردا باید بری مدرسه چرا هنوز بیداری.
تهیونگ : فردا تعطیلیم.. بعدش باید برم سر قرار از پیش تایین شده..
جونگکوک : قرار.؟
تهیونگ : آره.. جیمین قرار برام گذاشته با یه دختر که فک کنم روم کراشه..با اجبار جیمین میرم..
جونگکوک : مجبور نیستی بریاا..
تهیونگ : حالا میرم ببینم چی میشه.. شاید اصلا خوشم نیومد ازش.. یه کافه خوب سراغ نداری؟
جونگکوک : من از این جور جاها خوشم نمیاد و نرفتم خودت بگرد پیدا کن.. اصلا از جیمین بپرس اصلا به من چه.. (جونگکوک داغ میکند😂)
تهیونگ : اصلا مهم نی ولش.. ستاره ها امشب دارن میدرخشن..
داشتیم ستاره هارو نگاه میکردیم که دیدم تهیونگ خوابش بره بود اونو کول کردم و برمش خونه روی تختش خوابوندمش پتو دادم روش خودم رفتم بخوابم..
دیدگاه ها (۷)

خون آشام عزیز (58)

خون آشام عزیز (59)

خون آشام عزیز (56)

خون آشام عزیز (55)

خون آشام عزیز (63)

خون آشام عزیز (72)

خون آشام عزیز (60)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط